توضیح جرجانی پیرامون ساز و کار بدن
جرجانی در کتاب ذخیره متذکر گردیده: «که هضم نخستین اندر معده است و هضم دوم اندر جگر است و هضم سوم اندر اندام ها. آن گاه اضافه می کند که چون به اندام ها رسد اندر هر اندامی گواریدن (= هضم) دیگر هست که آن را گواریدن چهارم گویند.
«در باب قوی (نیروها - روح ها) - جرجانی روح ها را به سه قسمت تقسیم کرده که به ترتیب روح طبیعی(1) و روح حیوانی(2) و روح نفسانی(3)(روانی) می باشند.
«قوای طبیعی را مشتمل بر تغذیه و تولید دانسته که غذاها کار تغذیه بدن را انجام می دهند و آن گاه پس از تغییر به جای مواد از دست رفته بدن به کار می روند و عمل می کنند.
«مهم ترین اعضاء تغذیه را کبد می داند که خون را صاف (تصفیه) می کند و سازنده ی اخلاط است و در مورد عمل تولید گوید: عامل مهم آن خثیه ها و زهدان است.
«قوای حیوانی برای جریان خون و تنفس می باشد که بر اثر حرارت بدن (حرارت غریزی) است. قلب را مرکز حرارت غریزی می داند که اعضاء و اندام ها توسط شریان ها حرارت را از قلب می گیرند. بدین لحاظ هر اندام یا عضوی فاقد شریان شود حرکاتش به اشکال انجام می گردد و حسن آن عضو کم می شود که نتیجتاً سرد شده و می میرد. و چون قلب را تولید کننده ی حرارت اصلی بدن می داند، بدین جهت احتیاج آن را به هوای نسبتاً سرد دانسته، لذا ریه ها در جوار قلب آفریده شده است. از طرفی نفخه حیاتی یا دم زندگی سرچشمه اش را هوا می دانسته که وجودش برای حیات و زندگی آدمی و حفظ حرارت اصلی واجب می باشد و این حرارت اصلی بدن چنان خاصیت و صفتی دارد که هوا و خون را با یکدیگر ترکیب کرده از آن گوهری (جوهری) به نام روح (=Pneuma) که علت و منشأ ازلی فعالیت حیوانی است درست کند.
«جرجانی قوای روانی یا نفسانی را مجموعه ای از حرکات ارادی و احساسات و حس و حرکت را در انسان و حیوان یکسان می داند. آن گاه گوید: که قوای فکری مخصوص آدمی است. سپس شرحی مبسوط درباره ی حافظه (4) و تصور (5) و اندیشه (6) و تأثر (7) و تألم(8) و امثال آن متذکر می گردد. مرکز اعمال روانی را در مغز و نخاع شوکی (مغز حرام) می داند که به وسیله اعصاب به تمام قسمت های بدن حس و حرکت داده و محل آن ها را در مغز (مخ) معین نموده است.
«ایضاً درباره قوت ها گوید: «... و قوت های دیگر چون جاذبه(9) و ماسکه (10) و هاضمه (11) و دافعه (12) و مغیره (13) و نامیه (14) و مولده(15) و مصوره (16) (مخیله) است».
خلاصه و نتیجه - پزشکان سلف از آن چه که جرجانی در باره ی طبیعت ها (طباع) و عناصر چهارگانه (عناصر اربعه) و مزاج ها (امزجه) و خلط های چهارگانه (اخلاط اربعه) و سنین عمر آدمی و فصول و مناطق چهارگانه آورده است، طبیعت ها و مزاج های آدمی را بر حسب عوامل نامبرده چنین نتیجه می گرفتند:
1) طبیعت گرم و مرطوب با عنصر هوا و مزاج خونی (دموی) و خلط خون و کودکی (17) و فصل بهار و مناطق شرقی نسبت دارند (متناسب می باشند)؛
2) طبیعت گرم و خشک با عنصر آتش و مزاج صفرائی (صفراوی) و خلط صفرا (صفرای زرد) و نوجوانی (18) (یا جوانی) و فصل و تابستان و مناطق جنوبی نسبت دارند (متناسب می باشند)؛
3) طبیعت سرد و خشک با عنصر زمین و مزاج سودائی (سوداوی یا مالیخولیائی) و خلط سودا (صفرای سیاه) و میان سالی (19) (انسان کامل و مسن) و فصل پائیز و مناطق غربی نسبت دارند (متناسب می باشند)؛
4) طبیعت سرد و مرطوب با عنصر آب و مزاج بلغمی و خلط و بلغم و پیری (20) (کهولت) و فصل زمستان و مناطق شمالی نسبت دارند (متناسب می باشند). بدین معنی که مثلاً کودک را مزاجی گرم و مرطوب و خونی است و با هوا و بهار و منطقه ی شرقی - جوان را مزاجی گرم و خشک و صفراوی است و با آتش و تابستان و منطقه ی جنوبی - فرد میان سال را مزاجی سرد و خشک و سوداوی است و با زمین و پائیز و منطقه غربی - و پیر را مزاجی سرد و مرطوب و بلغمی است و با آب و زمستان و منطقه ی شمالی موزون می باشد. یعنی پزشکان سلف عوامل هفت گانه طبیعت و عناصر و امزجه و اخلاط و سنین عمر و فصول و مناطق را در چهار مرحله سن آدمی به نحو بالا با یکدیگر توأم و متناسب می دانستند.
طبقه بندی بالا و شرح مربوط بدان یکی از مبانی و ارکان معتبر پزشکی دیروزی بوده (با توجه به دان که از نظراتی با پزشکی امروزی تفاوتی ندارد) و عموم اطباء سلف و تا قریب هشتاد سال قبل در کشور ما و اکنون در بعضی کشورها (به مانند پاکستان و هندوستان) بدان اعتقاد داشته و عمل می کنند.
در باب سلامت و بیماری - با توجه به سطور بالا قدما چنین نتیجه می گرفتند که سلامت با توازن و تناسب اخلاط و بیماری یا عدم توازن اخلاط توأم است و عواملی که در چهار قسمت مربوط به خلاصه و نتیجه مذکر افتاد، در وجود آدمی مؤثر می باشند. هر گاه اعمال بدن انسان چه کماً و چه کیفاً در حال تعادل و توازن صیحح باشد، سلامت حاصل است و همان موضوعی است که پیوسته مطمح نظر انسان و اطباء بوده و به عبارت آخری غایه القصوی و نهایت درجه ی کمال مطلوب می باشد. برخلاف بر اثر تغییر و تبدیل وضع مزاج که بر اثر کمی و زیادی اخلاط و عوامل دیگر طبع انسانی غیر متعادل گردیده، بیماری پیش می آید. این امر ممکن است نسبی باشد، بدین معنی فردی که مزاج صفراوی یا بلغمی یا سوداوی و یا خونی داشته باشد و عوامل سوئی پیدا نشود سلامت حاصل است، منتهی آن که انسان مستعد بعضی امراض می گردد، ولی اگر تعادل اخلاط مختل گردد، بیماری هویدا می شود.
پزشکان سلف از روی اختلالات شدید بیماری های اخلاطی را معتقد بودند که مربوط به بدن است. بدین مناسبت بیماری ها را به دو قسمت بزرگ تقسیم کرده بودند بدین شرح:
1) اگر علل بیماری ها خارجی باشند به مانند شکستگی ها و در رفتگی ها و گزیدگی ها و امثال آن ها در دسته ی امراض خارجی قرار می گرفتند؛
2) اگر علل بیماری ها از داخل بدن باشند آن ها را بیماری های داخلی می نامیدند، که عموماً مربوط به کمی و فزونی اخلاط می دانستند. بنابراین برحسب آن که چه نوع خلط در بروز بیماری دخالت داشته آن بیماری را مربوط به آن خلط می دانستند و بالعکس بیماری هائی که به بدن آدمی مستولی می گردیده از روی علامت ها و نشانی های بیماری مربوط به عدم توازن و تناسب و کمی و زیادی خلطی می دانستند.
پزشکان سلف از پی بردن از حال بیماری و علامات و عوارضی که بر وجود فردی حادث می گردد، استناد به یکی از اخلاط دانسته و بالعکس اطلاع از وجود عدم تعادل خلطی بیماری را پیش بینی کرده و تشخیص می داند. به شرح ایضاً سایر علامات بیماری ها از قبیل تب و وضع نبض و ترشحات و تنفس و ادرار و مدفوع و پرتی حواس و عرق و بثورات جلدی و هر علامت و عارضه دیگری نوع بیماری و علت آن و وخامت اخلاطی (اعم از کمی و زیادی اخلاط و اختلالات آن ها) را تشخیص می دادند. مثلاً در انواع نبض ها پی به بیماری برده و در بیماری ها حکم به نوع نبض می کردند.
غیر از عوامل بالا محیط زندگی آدمی و آب و هوا و فصول مختلف و وضع غذا و نوع زندگی و حالت روحی و وضع و بیماری های موروثی و خانوادگی و استراحت و خواب و کار و امثال آن ها را در بیماری های مشهود در آدمی مؤثر می دانستند که پس از تشخیص به درمان بیماری پرداخته و تجویز دارو می کردند.
قدما د باره ی غذاها و دوا به چهار قسم معتقد بودند. اول غذاهای مطلق دوم دوای مطلق سوم غذای دوائی چهارم دوای غذائی.
شرح این چهار قسم در کتاب مخزن الادویه تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی چاپ سربی سال 1260 هجری مطابق با سال 1844 مسیحی در بمبئی مشاهده می شود:
«غذای مطلق آن است که تأثیر و تأثر در بدن به ماده فقط باشد نه به کیفیت و صورت بدین قسم که چون وارد بدن گردد و تأثیر در آن نماید به توسط کیفیتی که لازم آن است و بدن از آن متأثر و متغیر نشود و از مزاج اصلی خود نگردد، بلکه در آن تصرف نموده یا بالقوه به فعل آورد و متغیر و متبدل از صورت غذائی به صورت خلطی گرداند و مستعد این که بگردد جزو عضو و بر اقطار ثلاثه آن بیفزاید وفائض گردد بر آن صورت عضوی از مبدأ فیاض جل شأنه با استعداد قریب مانند آب گوشت های لطیف و زرده تخم مرغ نیم برشت و یا گندم و سایر حبوب و به قول و غیرها و کیفیت حاصله از آن خلط منافی و غالب بر کیفیت اصلی بدن و اعضاء نباشد.
دوای مطلق آن است که تأثیر آن در بدن به کیفیت فقط باشد و ماده آن قابلیت غذائی و جزو بدن شدن نداشته باشد بدین قسم که چون وارد بدن گردد و حرارت غریزی در آن تصرف نماید متأثر و متغیر نگردد بلکه ثانیاً او تصرف در بدن نماید و آن را متأثر و متغیر به کیفیت خود سازد و از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست مفرداً یا مرکباً مانند فلفل و زنجبیل و نیلوفر و کافور و بزر رازیانه و امثال این ها.
غذای دوائی آن است که تأثیر آن در بدن به ماده و کیفیت هر دو باشد به همان نحو با غلبه ماده که بعد تأثیر و تأثر از آن خلطی حاصل گردد که جزو بدن تواند شد و با آن اندک کیفیت و مزاجی باشد غالب بر کیفیت و مزاج اصلی بدن و تغییر مائی در بدن نماید به کیفیت خود از کیفیات اربعه مانند خس(21) و ماءالشعیر(22) و خیار بادرنگ(23) و کدر و هندوانه و خربزه و انگور و بقله الحمقاء (24) و اسفاناج(25) و بابونه (26) و شبت (27) و شلغم و زردک و چغندر و کلم و ماش و عدس و لوبیا و نحوها.
دوای غذائی آن است که تأثیر آن در بدن به کیفیت و ماده هر دو باشد با غلبه کیفیت و بدن را متغیر سازد و به تغیر مائی و ثانیاً بدن در آن تصرف نماید و از آن خلط بسیار کمی حاصل گردد که قابلیت غذائیت و جوهر بدن شدن و فیضان صورت عضوی شدن داشته باشد یا کیفیتی غالب بر بدن مانند گندنا(28) و نعناع (29) و برگ کاسنی و عنب الثعلب(30) و سیر و پیاز و توت و آلو و اکثر میوه ها مانند بذر خیار و خربزه و هنداونه و امثال این ها».
پس از آن صاحب مخزن الادویه به شرح ذوالخاصیه می پردازد و گوید:
«و بدان که ذوالخاصیه اگر تأثیر آن به موافقت است آن را فادزهر و تریاق نامند و الا سم و فادزهر(31) و تریاق آن است که تأثیر آن در بدن و حرارت غریزی و قوی و ارواح به طریق موافقت و محافظت و تقویت و اعانت آن ها به حدی باشد که بر دفع و رفع نکایت و اذیت سم موذی یاری و موافقت نماید چنانکه به تفصیل مذکور خواهد شد و اما آن که افیون را تریاق می نامند و به مجاز است به جهت آن که حافظ قوت است و در این امر با تریاق حقیقی اشتراک دارد؛
و غذای ذوالخاصیه آن است که تأثیر آن به ماده و صورت هر دو باشد. اما ماده ی غالب به نحو مذکور از فعل و انفعال و تأثیر و تأثر مانند روغن گوسفند و گاو و شیر با مغز گرد کان و امثال این ها که با وجود تغذیه احداث تفریح و دفع سمیت می نماید؛
و دوای ذوالخاصیه آن است که تأثیر آن به کیفیت و صورت هر دو باشد مانند فادزهر حیوانی (32) و جدوار(33) و حب الغار (34) که با وجود تریاقیت و دفع سمیت و اذیت سم احداث حرارتی غالب بر مزاج اصلی بدن می نماید؛
و غذا و دوای ذوالخاصیه آن است که تأثیر آن به ماده و کیفیت و صورت هر سه باشد مانند تفاح (35) وخمر که با وجود تغذیه و احداث اندک کیفیتی غالب بر بدن و تفریح و سرور می شود».
پس از آن مرحوم عقیلی در باب سم مطلق (36) و دوای سمی (37) و غذای سمی (38) و غذا و دوای سمی (39) و دوای مسهل ذوالخاصیه و دوای مسهل و دوای ملین و امثال آن ها بیان مطلب می کند که شرح همه ی آن ها از حوصله ی کتاب خارج است.
باید دانست از دوران طبری و رازی و سپس اهوازی و ابن سینا و آن گاه سید اسماعیل جرجانی و از متأخران محمد مؤمن دیلمی تنکابنی و سید محمد حسین عقیلی خراسانی شیرازی جمعاً در کتب پزشکی قدیم تعداد زیادی مواد خوراکی و آشامیدنی و داروها چه سمی و چه غیر سمی و تریاق ها و امثال آن ها مذکور گردیده است.
رازی و اهوازی و ابن سینا در کتاب های خود تقریباً جمیع مواد مذکور در بالا را بسیار دقیق آورده اند، مخصوصاً رازی و ابن سینا علاوه بر داروها مواد خوراکی و آشامیدنی را تا دوران خود به نحو بسیار شایسته متذکر گردیده (به مانند انواع نان ها و خورش ها و آشامیدنی های الکلی و غیر الکلی و آب ها و گوشت ها و چاشنی ها و قسمت های مختلف اعضاء حیوانات حلال گوشت و بقول و میوه ها و سبزی ها و حلواها و داروها و امثال آن ها)، که تعداد آن ها از هزار متجاوز است.
سید اسماعیل جرجانی اطلاعات پزشکان سلف را تکمیل کرده و بر آن اضافاتی کرده و مؤلفاتش مبنای تجدد پزشکی سرزمین ما شده و به دنبال آن تحفه ی حکیم مؤمن و مخزن الادویه سید محمد حسین علوی عقیلی خراسانی شیرازی تمام معلومات سابق را با معلوماتی که بعداً آموخته اند، در کتب خود آورده که بالغ بر چهار هزار گردیده است.
پی نوشت ها :
1. Faculte naturelle.
2. F. animale.
3. F. psychique.
4. Memoire.
5. Imagination.
6. Pensee.
7. Impression.
8. Chagrin.
9. Force attractive.
10. F. retentive.
11. F. digestive.
12. F. expulsive.
13. F. medicatrice, modificative, modifiante.
14. F. croissante, vegetative
15. F. productrice, generatrice.
16. F. imaginative, imaginaise.
17. Enfance کودکی که مشتمل بر شیرخوار (Bebe) و کودک و بچه و طفل و صباوت و صفولیت و خردسالی (=Enfant) می گردد.
18. Adolescance, Jeunesse که مشتمل بر بالغ (Adolescsnt) و جوان = شاب = فنی = غلمان (Jeune) می گردد.
19. Adulte فرد عاقل یا فرد کامل یا میان سال.
20. پیری = کهولت = فرتوتی = سالخوردگی = شیب = Vieillesse، پیر (=Vieux).
21. سنجر = Orcanette = خس الخمار. Scarole = خس بری . هندبا = Chicoree Chou- palmiste = خس النخل. Dent de lion= ابوخنساء =
22. کشک الشعیر =(Eau de l'orge(Tisane
23. واترنگ = Cedrat.
24. فوفیر = فرفیر = بقله المبارکی = Pourpier = خرفه.
25. Epinard.
26. Camomille.
27. Aneth.
28. Poireau et divers= کراث.
29. Menthe.
30. Morelle noire.
31. Antidote = Theriaque.
32. Antidote animale.
33. زدوار = Zedoaire.
34. Graine de l'aurier.
35. Pomme = سیب.
36. Poison mortel.
37. Medicament veneneux.
38. Aliment veneneux.
39. Aliment et Medicament veneneux.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}